آن کس که به دست جام دارد
سلطانی جم مدام دارد آبی که خضر حيات از او يافت در ميکده جو که جام دارد سررشته جان به جام بگذار کاين رشته از او نظام دارد ما و می و زاهدان و تقوا تا يار سر کدام دارد بيرون ز لب تو ساقيا نيست در دور کسی که کام دارد نرگس همه شيوههای مستی از چشم خوشت به وام دارد ذکر رخ و زلف تو دلم را ورديست که صبح و شام دارد بر سينه ريش دردمندان لعلت نمکی تمام دارد در چاه ذقن چو حافظ ای جان حسن تو دو صد غلام دارد |