ما بدين در نه پی حشمت و جاه آمدهايم
از بد حادثه اين جا به پناه آمدهايم ره رو منزل عشقيم و ز سرحد عدم تا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم سبزه خط تو ديديم و ز بستان بهشت به طلبکاری اين مهرگياه آمدهايم با چنين گنج که شد خازن او روح امين به گدايی به در خانه شاه آمدهايم لنگر حلم تو ای کشتی توفيق کجاست که در اين بحر کرم غرق گناه آمدهايم آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار که به ديوان عمل نامه سياه آمدهايم حافظ اين خرقه پشمينه مينداز که ما از پی قافله با آتش آه آمدهايم |