يا رب آن آهوی مشکين به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان دل آزرده ما را به نسيمی بنواز يعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان ماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسند يار مه روی مرا نيز به من بازرسان ديدهها در طلب لعل يمانی خون شد يا رب آن کوکب رخشان به يمن بازرسان برو ای طاير ميمون همايون آثار پيش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان سخن اين است که ما بی تو نخواهيم حيات بشنو ای پيک خبرگير و سخن بازرسان آن که بودی وطنش ديده حافظ يا رب به مرادش ز غريبی به وطن بازرسان |