از خون دل نوشتم نزديک دوست نامه
انی رايت دهرا من هجرک القيامه دارم من از فراقش در ديده صد علامت ليست دموع عينی هذا لنا العلامه هر چند کزمودم از وی نبود سودم من جرب المجرب حلت به الندامه پرسيدم از طبيبی احوال دوست گفتا فی بعدها عذاب فی قربها السلامه گفتم ملامت آيد گر گرد دوست گردم و الله ما راينا حبا بلا ملامه حافظ چو طالب آمد جامی به جان شيرين حتی يذوق منه کاسا من الکرامه |