مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی وصف رخ چو ماهش در پرده راست نايد مطرب بزن نوايی ساقی بده شرابی شد حلقه قامت من تا بعد از اين رقيبت زين در دگر نراند ما را به هيچ بابی در انتظار رويت ما و اميدواری در عشوه وصالت ما و خيال و خوابی مخمور آن دو چشمم آيا کجاست جامی بيمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی حافظ چه مینهی دل تو در خيال خوبان کی تشنه سير گردد از لمعه سرابی |