زين خوش رقم که بر گل رخسار میکشی
خط بر صحيفه گل و گلزار میکشی اشک حرم نشين نهانخانه مرا زان سوی هفت پرده به بازار میکشی کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلف هر دم به قيد سلسله در کار میکشی هر دم به ياد آن لب ميگون و چشم مست از خلوتم به خانه خمار میکشی گفتی سر تو بسته فتراک ما شود سهل است اگر تو زحمت اين بار میکشی با چشم و ابروی تو چه تدبير دل کنم وه زين کمان که بر من بيمار میکشی بازآ که چشم بد ز رخت دفع میکند ای تازه گل که دامن از اين خار میکشی حافظ دگر چه میطلبی از نعيم دهر می میخوری و طره دلدار میکشی |