الا اي خريدار مـغز سـخـن
|
دلـت برگسـل زين سراي کهن
|
کجا چون من و چون تو بسيار ديد
|
نـخواهد هـمي با کسي آرميد
|
اگر شـهرياري و گر پيشـکار
|
تو ناپايداري و او پايدار
|
چه با رنج باشي چه با تاج و تخت
|
بـبايدت بستـن به فرجام رخت
|
اگر ز آهـني چرخ بـگدازدت
|
چو گشـتي کهن نيز نـنوازدت
|
چو سرو دلاراي گردد بـه خـم
|
خروشان شود نرگـسان دژم
|
هـمان چـهره ارغوان زعفران
|
سـبـک مردم شاد گردد گران
|
اگر شـهرياري و گر زيردسـت
|
بـجز خاک تيره نيابي نشسـت
|
کـجا آن بزرگان با تاج و تخـت
|
کـجا آن سواران پيروزبـخـت
|
کـجا آن خردمـند کـندآوران
|
کـجا آن سرافراز و جنگي سران
|
کـجا آن گزيده نياکان ما
|
کـجا آن دليران و پاکان ما
|
همـه خاک دارند بالين و خشت
|
خنک آنک جز تخم نيکي نکشت
|
نـشان بس بود شهريار اردشير
|
چو از من سخن بشـنوي يادگير
|