بخـنديد تـموز بر سرخ سيب
|
هـميکرد با بار و برگش عتاب
|
کـه آن دسته گل بوقت بـهار
|
بمسـتي هميداشتي درکنار
|
همي باد شرم آمد از رنگ اوي
|
هـمي ياد يار آمد از چنگ اوي
|
چـه کردي که بودت خريدار آن
|
کـجا يافـتي تيز بازار آن
|
عـقيق و زبرجد که دادت بهم
|
ز بار گران شاخ تو هم بـخـم
|
هـمانا که گل را بها خواستي
|
بدان رنـگ رخ را بياراسـتي
|
هـمي رنگ شرم آيد از گردنت
|
هـمي مشک بويد ز پيراهنت
|
مـگر جامه از مشتري بستدي
|
بـه لوئلؤ بر از خون نقط برزدي
|
زبرجدت برگست و چرمت بنفش
|
سرت برتر از کاوياني درفـش
|
بـپيرايه زرد وسرخ وسـپيد
|
مرا کردي از برگ گـل نااميد
|
نـگارا بـهارا کـجا رفتـهاي
|
کـه آرايش باغ بنهفـتـهاي
|
هـمي مـهرگان بويد از باد تو
|
بـجام مياندر کـنـم ياد تو
|
چورنگـت شود سبز بستايمت
|
چو ديهيم هرمز بيارايمـت
|
کـه امروز تيزست بازار مـن
|
نـبيني پـس از مرگ آثار من
|